بدون عنوان
سلام گل دخترم
خيلي وقته نيومدم برات چيزي بنويسم چون زياد حال و حوصله نداشتم و همچنين بعد از اون اتفاق زياد خونه نيوديم(حالا اگر مي خواي بدوني چه اتفاقي برات ميگم)
روز جمعه بود كه با بابايي رفتيم مهموني داشت بهمون خيلي خوش مي گذشت كه گوشي بابايي زنگ خورد و من شنيدم كه بابا گفت دزد دزد چيزي برده ...... خلاصه بابا گفت كه خونمونو دزد زده و همه چيزو برده من نفهميدم چه جوري تورو برداشتم و اومديم خونه وقتي رسيديم ديديم همه همسايه ها اونجا بودن رفتيم توي خونه و ديديم بله كلي وسيله برده از جمله دوربين عكاسي من و همچنين دوربين بابا كه كلي از عكسهاي نازت توي اونا بود وخيلي چيزهاي ديگه همچنين tvكه تو خيلي دوست داري ببيني
اينا رو برات گفتم تا بدوني چرا خيلي حالم خوب نبود و نيومدم تا برات بنويسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی